اصلاً نخوا ستند بماند، از اسمش گريزان، از رسمش پريشان و از راهش فراري بودند.
اما، اين خواسته آنهايي بود كه شاه و شيخ را ولي نعمت خود دانسته و بر هر چه شكنجه و زندان و سركوب بود چشم فرو بسته و مجاهدين را ماركسيسم اسلامي! و منافق! گفتند، دم فرو بستند و در دنياي حيواني خود انگل وار زيستند و فسيل شدند( نمونه بارز، شكنجه گران ضد مردمي شاه و شيخ كه بي بي سي در بازار مكاره خود به نمايش به غيرتي خود گذاشته بود)
بلي چماقداري، را مشروع و بساط دار و درفش و اعدام را واجب و ضروري ديدند.
حنيف كبير وبنيانگذاران دلير سازمان در افق سياه و تيره ميهن خورشيد رهايي را مي ديدند و به آن ايمان داشتند.
سازماني متولد شد،تولدي بس فرخنده و بزرگ كه هزاران تولد ديگري را نويد مي داد.
حنيف كبير و ياران پاكبازش خون پاكشان را نثاز كردند بي دريغ و سر فرازانه. سازمان همچون سرو سهي رشد كرد ، پر بار شد و ميوه داد.
هر روز ، سازمان ،خودش يك كتاب و يك گنجينه بزرگ بود و هست، كه هر لحظه بر صفحات افتخارش افزوده مي شود، از كار هاي مستمر مبازراتي،پرداخت بهاء در همه شرايط،مبازره بي امان عليه جانيان آخوندي و...
به جرات مي توان گفت در اين رابطه:
كتاب فضل تو ر ا آب بحر كافي نيست كه تر كنند سر انگشت و صفحه بشمارند
خاطرات تلخ و شيرين، از مقاومت و ايستادگيها، شكنجه، دار و درفش، سركوبها، شهادت 120000 شهيد سر فراز و مقاوم،آنهايي كه خنده برلب بر طناب دار بوسه زدندو به دژخيمان با صداي رسا گفتند: مرگ بر ارتجاع، مرگ بر اصل ولايت فقيه و...
آنهايي كه اشرف راساختند، آباد كردند، رسم و رسوم اشرفي را جهاني كردند و هزار اشرف در سراسر جهان از آرمان شهدايش پا گرفت و اشرف بر بام جهان ايستاد.
شهداي اشرف همچون كوه استوار ماندند و خون پاكشان را در جاي جاي اشرف كه ضامن عهد و پيمانشان به ارزشهاي والاي مجاهد و رهبري بود را جا گذاشتند، خون سرخ و جوشان .
آخر مرگ و نيستي در انديشه مجاهدين جايي ندارد، همه چيز از استواري و سرزندگي شروع مي شود.
اكنون شير هميشه بيدار و مهر تابان رهايي مردم ايران مي رزمند و پرچم آزادي و رهايي يك خلق در دستان پر توا نشان در اهتراز است. بلي 50 سال اقتدار و سربلندي
چه اشكها،چه خون ها،چه شلاق هايي ، تهمت هايي، دروغ هايي و... نثارت كردند!
اما، از جايگاهت سر سوزني تكان نخوردي، استوار و پا بر جا رزميدي باعزمي فولادين ،افتخار و اميد يك خلق شدي.
ابراهيم وار صد ها بار در آتش شدي، سر زنده تر بر آمدي با سينه اي ستبر و لبخندي بر لب.
مي دانم، همه فجايع، بلاها، كارتن خوابي، كودگان كار، خودكشيها، اعدام ، زندان، اعتياد،و بيكاري و... باسرنگوني رژيم آخوندي رخت مي بندد و اين را مي دانم سازمان من، لحظه يي در راستاي سرنگوني اين پليديان زمان، آرام و قرار ندارد، رژيم با حمايت و عزم سترگ سازمان و خلق قهرمان سرنگون مي شود.
شكي نيست.
محمود نيشابوري
0 comments:
Post a Comment